هیچ !

گفتم نذر کنم آش بپزم شاید خدا به ما هم نگاه کنه و خلاصه یه بهشت هم به ما بده اما از شما چه پنهون،   بیشتر هوس آش کرده بودم. یه چند وقتی میشه که  بدجوری دلم آش رشته میخواد.  اما خب  از حق هم نگذریم، یه دلیل دیگه ش این بود که آقای همسر دلش  خیلی گرفته بود.واسه شله زرد چند روز پیش دیر رسید نتونست بره سر دیگ هم بزنه. گفتم یه آش نذر کنم، خوشحال بشه، بیاد وایسه هم بزنه، نیت کنه خدا رو چه دیدی شاید حاجت گرفت و حاجت اون حاجت منم هست دیگه. اینجوری شاید ما هم به بهشتمون برسیم از قدیم گفتن برای همدیگه دعا کنید خدایامیبینی توروخدا واسه رسیدن به حاجتم باید از چه ترفندهایی استفاده کنم؟شوخیت گرفته با ما؟ اگه شوخیه خب حداقل بگو بذار ما هم شاد بشیم چون شادی ما رضایت شماست قربونت برمما هم که بنده ی خوب ...اصلا نگم برات هیچ !...

میدونی خیلی دلم میخواد بدونم وقتایی که تنهاس، یا سر یه موضوعی یاد من میفته چی فکر میکنه؟ مثلا با خودش میگه ها ها موفق شدم داغونش کنم بزنم همه امید و آرزوشو نابود کنم یا اینکه پشیمونه از کارش؟ از رفتارش از حرفاش به این فکر کرده بود که چه حسرتی رو گذاشت به دلم؟ خدایا جواب اینجور آدما چی میشه من که هر کاری کردم نتونستم ازش بگذرم. بخشیدن در این مورد کار من نیست. خیلی تلاش کردم ببخشمش. نمیشه. فراموش شدنی نیست. بخشیدنی نیست. چطوری میتونی کسی رو ببخشی که بچه توی دلتو ازت گرفتهفقط تا آخر عمرم انقدر بهش محبت میکنم و دچار عذاب وجدانش میکنم تا این بشه عذابش بشه انتقامم. همین هیچ !...